نازنینم !
وقتی ستارگان امیدم در حصار این سیاهی شب شکست میخورند ، تنها خیال تو همنشین شبهای غربت
و تنهائی من می شوند ؛ امشب در دشت رؤیا ، قصه ی چشمانت را مثل نسیمی در بهار زمزمه می کنم ؛
و می دانم که اگر چه سپیده ی حضورت هر گز ندمد ، اما با شراره های خیالت شهاب باران خواهم شد .
باور دارم که هیچوقت فراموشم نخواهی کرد .
نظرات شما عزیزان: